سفارش تبلیغ
صبا ویژن

ماجرای فولکس امام خامنه ای

پایگاه اطلاع‌رسانی دفتر حفظ و نشر آثار رهبر انقلاب - آیت‌الله محمدعلی موحدی کرمانی در یکی از خاطراتشان تعریف کرده‌اند: آقای خامنه‌ای فولکسی داشتند، سوار شدیم و ایشان رانندگی می‌کردند. یادم هست که فولکس ایشان سر و صدا و تق و توق زیادی می‌کرد. مرحوم ربّانی املشی به شوخی گفت: «ما خجالت می‌کشیم سوار این ماشین شویم. هر کس صدای این ماشین را بشنود، می‌گوید این‌ها کی هستند؟!» همگی خندیدیم.

آنچه در ادامه می‌خوانید خاطراتی از همراهی رهبر انقلاب و شهید بهشتی از زبان آیت‌الله محمدعلی موحدی کرمانی است که پایگاه اطلاع‌رسانی دفتر حفظ و نشر آثار رهبر انقلاب، آن را منتشر نموده است:

ما معمولاً تابستان‌ها به مشهد می‌رفتیم. تابستان سال 1355 بود یا 1356. در مشهد به مرحوم ربّانی املشی برخوردم که از دوستان قدیمی و صمیمی‌ام بود. پرسید: «کی آمدید؟» جواب دادم: «همین تازگی‌ها آمده‌ام.» گفت: «پس به دیدنت می‌آییم.» گفتم تشریف بیاورید. نشانی منزل را گرفت و گفت: «با آقای خامنه‌ای می‌آییم.» آن موقع آیت‌الله خامنه‌ای در مشهد بودند. با هم قرار گذاشتیم. پیش از ظهر بود که آقایان تشریف آوردند. یک ساعتی با هم نشستیم. در بین صحبت‌ها این مسئله مطرح شد که چه خوب است تشکلی به‌وجود آوریم. این فکر در جمع‌مان مورد پسند واقع شد. جمع اصل قضیه را پذیرفت.

تشکل نیاز به جذب افرادی دارد که در واقع این افراد مؤسس آن می‌شوند. صحبت شد که آیت‌الله دکتر بهشتی هم مشهد هستند و بهتر است با ایشان هم صحبت کنیم تا اگر اصل قضیه را پذیرفتند، ایشان هم به جمع ما بیاید. همان موقع راه افتادیم. دوستان منزل آقای بهشتی را بلد بودند. آقای خامنه‌ای فولکسی داشتند، سوار شدیم و ایشان رانندگی می‌کردند. یادم هست که فولکس ایشان سر و صدا و تق و توق زیادی می‌کرد. مرحوم ربّانی املشی به شوخی گفت: «ما خجالت می‌کشیم سوار این ماشین شویم. هر کس صدای این ماشین را بشنود، می‌گوید این‌ها کی هستند؟!» همگی خندیدیم.

در راه هنوز به منزل آقای بهشتی نرسیده‌ بودیم که دیدیم دکتر باهنر می‌خواست از یک طرف خیابان به آن طرف برود. به ایشان رسیدیم. به نظر می‌رسید صبحانه‌ای تهیه کرده بود. گفتیم ما در فکر چنین تشکلی هستیم، شما هم با ما بیا. ایشان هم گفت: «چشم!» ایشان هم آمد و چهار نفر شدیم. به ایشان گفتیم که می‌خواهیم به منزل آیت‌الله بهشتی برویم. شهید بهشتی دم در آمد. گفتیم که می‌خواهیم قدری راجع به موضوعی صحبت کنیم. ایشان عذر خواستند و گفتند که نمی‌شود، چون آن موقع جلسه یا مهمان داشتند. برای جلسه‌ی بعد قرار گذاشتیم. خاطرم نیست که روز بعد بود یا عصر همان روز. در جلسه‌ی با شهید بهشتی ایشان پذیرفتند که ایجاد این تشکل کار خوبی است. به این ترتیب پنج نفر شدیم. گفتیم حالا بنشینیم ببینیم چه کسانی می‌توانند در این کار با ما هم‌فکر باشند تا آنها را جمع کنیم. شروع به شناسایی افراد در تهران و قم و مشهد کردیم تا با آنها صحبت کنیم.

در قم آیت‌الله مشکینی، آیت‌الله مؤمن و آیت‌الله طاهری خرم‌آبادی. یادم نمی‌آید در قم غیر از این‌ها شخص دیگری را پیدا کرده باشیم. در تهران آیت‌الله مهدوی‌کنی و چند نفر دیگر. آقایان هاشمی و منتظری هم مورد نظرمان بودند که آن موقع این دو نفر در زندان بودند. البته برخی مثلاً در روحانیت مبارز بودند که بعدها ملحق شدند، ولی تا آنجا که یادم می‌آید، در این مرحله‌ی تشکل حزب نبودند. در مشهد هم آقای طبسی و شهید هاشمی‌نژاد بودند. با این‌ها صحبت و مذاکره شد و در جریان قرار گرفتند و قرار شد اعضای اصلی و مؤسس باشند. پیش از اتمام سفر مشهد، تصمیم گرفته شد که در تهران هم جلسه‌ای تشکیل بدهیم.

ما برای تنظیم اساسنامه‌ی حزب، جلسات سرّی متعددی داشتیم. پس از پیروزی انقلاب مسئله آشکار شد و حزب جمهوری اسلامی اعلام موجودیت کرد. به دنبال آن جلسات هم تشکیل می‌شد. در جلسه‌ای که همه‌ی اعضا دعوت شده بودند تا شورای مرکزی و شورای داوری و شورای افتاء** را انتخاب کنند، یادم می‌آید مرحوم حاج احمدآقا هم شرکت کردند. اول شورای مرکزی تعیین شدند و بعد، اعضای شورای داوری و شورای افتاء نیز مشخص شدند.

نشستن در این جلسه حرام است!
یکی از اعضای وقت شورای مرکزی جامعه‌ی روحانیت، به دلایلی کدورتی از حزب داشت؛ در شورای مرکزی جامعه‌ی روحانیت و در غیاب شهید بهشتی تعبیر بدی درباره‌ی حزب و در مورد شهید بهشتی به کار برده بود؛ کلمه‌ای که شاید قدری موهن بود. تلقی‌اش این بود که شهید بهشتی نقش اصلی‌ای را در این تحزب دارد. آن موقع شهید بهشتی دبیرکل حزب بود. آن شخص در واقع شبه عقده‌ای از حزب داشت و از این ‌رو تعبیر موهنی در مورد ایشان کرد. خوب یادم هست به محض این‌که این تعبیر را به کار برد، آقا به‌قدری ناراحت شدند که گفتند: «نشستن در جلسه‌ای که به آقای بهشتی توهین می‌شود، حرام است» و بلند شدند. شما از همین مورد می‌توانید به رابطه‌ی آقا و دکتر بهشتی پی ببرید.

آقا فوق‌العاده به شهید بهشتی علاقمند بودند. وقتی می‌خواستیم خبر شهادت آیت‌الله بهشتی را به آقا بدهیم، واقعاً نمی‌دانستیم چگونه بگوییم. آن موقع آقا بر اثر سوء قصدی که به ایشان شده بود، مجروح بودند. وقتی این خبر را شنیدند، بسیار برایشان ناگوار بود.


کدام رنگ را برای زندگیتان انتخاب می کنید؟

شما کدام رنگ را برای نوشتن سطرهای زندگیتان

انتخاب میکنید؟؟؟!!

                        

سبز و قرمز و آبیش فرقی نمیکند. هر رنگی استفاده کنید زیباست. اما رنگی که از تمام رنگهای

دنیا زیباتر است، رنگی که از همه ماندگارتر است و رنگی که شما را به خدا نزدیکتر میکند ...

رنگ خداست ...

صبغه الله و من احسن من الله صبغه و نحن له عابدون       بقره 138

اینکه کجا میتوانی رنگش را پیدا کنی کار سختی نیست .... بگرد بین بایدها و نبایدهایی که خدا

برایت ترسیم کرده است. از حجاب و پوشش و رفتار و کردار و گفتار، هر کجا را که خدا توصیه

کرده بود، همان جا رنگ خدایی دارد


منبع:وبلاگ خدای احساس


پاسخ به شبهات ولایت فقیه

- برخی‌ گمان‌ کرده‌اند که‌ تئوری‌ ولایت‌ فقیه‌ و اندیشه سیاسی‌ حکومت‌ ولایی‌ از ابداعات‌ فقهای‌ معاصر و یا حداکثر از دوران‌ محقق‌ نراقی‌ به‌ بعد است‌ و فقیهان‌ گذشته‌ به‌ هیچ‌ وجه‌ از ولایت‌ فقیه‌ به‌ مفهوم‌ حکومت‌داری‌ و زمامداری‌ جامعه‌ سخنی‌ نگفته‌اند.

خطای‌ این‌ اد‌عا با نگاهی‌ گذرا به‌ پیشینة‌ تاریخی‌ بحث‌ ولایت‌ فقیه‌ کاملاً‌ آشکار می‌گردد بحث‌ نیابت‌ عامه‌ و خاصه‌ حضرت‌ ولی‌ عصر(عج) از آغاز غیبت‌ صغری‌ و کبری‌ در میان‌ شیعیان‌ مطرح‌ بوده‌ است. برای‌ نمونه‌ شیخ‌ مفید (متوفای‌ سال‌ 413 هجری) در باب‌ امر به‌ معروف‌ و نهی‌ از منکر کتاب‌ المقنعه‌ می‌نویسد:

«اجرای‌ حدود و احکام‌ اسلام‌ به‌ سلطان‌ اسلام‌ است‌ که‌ از ناحیة‌ خداوند منصوب‌ شده‌اند و منظور از سلطان، ائمة‌ هدی‌ از آل‌ محمد(ص) یا کسانی‌ که‌ از جانب‌ ایشان‌ منصوب‌ گردیده‌اند می‌باشند و امامان‌ نیز این‌ امر را به‌ فقهای‌ شیعه‌ واگذار کرده‌اند تا در صورت‌ امکان، مسئولیت‌ اجرائی‌ آن‌ را برعهده‌ گیرند.»(1)

حمزة‌ بن‌ عبدالعزیز دیلمی‌ معروف‌ به‌ سلار دیلمی‌ (متوفای‌ 448) در کتاب‌ مراسم‌ می‌نویسد:

«اجرای‌ احکام‌ و حدود در میان‌ مردم‌ به‌ فقهأ واگذار شده‌ است‌ و به‌ همه شیعیان‌ دستور داده‌ شده‌ تا در اقامه این‌ امور به‌ فقیهان‌ کمک‌ کنند.»(2)

قاضی‌ عبدالعزیز حلبی‌ معروف‌ به‌ ابن‌ بر‌اج‌ (متوفای‌ 481) در کتاب‌ المهذب‌ اذعان‌ دارد که‌ عهده‌داری‌ امر حکومت‌ و اقامة‌ حدود در میان‌ مسلمانان‌ با اعتقاد به‌ مأذون‌ بودن‌ از طرف‌ امام‌ عادل، اشکال‌ ندارد.(3)

فقهای‌ دیگری‌ همچون‌ شیخ‌الطایفه‌ (متوفای‌ 460)، ابن‌ حمزه‌ عمادالدین‌ طوسی(متوفای‌ 550)، محمدبن‌ ادریس‌ حلی‌ (متوفای‌ 598) نیز به‌ صراحت‌ منصب‌ قضاوت‌ را به‌ فقهای‌ جامع‌الشرایط‌ اختصاص‌ داده‌اند.(4)

علامه‌ حلی(متوفای‌ 726) در "تذکرة‌الفقهأ" و "القواعد"، مأذون‌ بودن‌ فقیهان‌ در زمان‌ غیبت‌ از سوی‌ امام‌ معصوم(ع) در باب‌ قضاوت‌ و اقامة‌ حدود را شرط‌ دانسته‌ و در باب‌ امر به‌ معروف‌ و نهی‌ از منکر کتاب‌ "مختلف‌ الشیعة" با تمسک‌ به‌ روایت‌ مقبولة‌ عمر بن‌ حنظله‌ و سایر روایات، ولایت‌ عامه‌ فقیه‌ را تثبیت‌ می‌نماید.(5) محقق‌ کرکی‌ معروف‌ به‌ محقق‌ ثانی(متوفای‌ 940) تصریح‌ می‌کند که‌ فقهای‌ شیعه‌ اتفاق‌ نظر دارند که‌ فقیه‌ جامع‌الشرایط‌ از سوی‌ امامان‌ معصوم(ع) در همة‌ اموری‌ که‌ نیابت‌ در آن‌ دخالت‌ دارد، نایب‌ است.(6)

مقدس‌ اردبیلی‌ (متوفای‌ 993) در مواضع‌ مختلف‌ کتاب‌ مجمع‌الفائده‌ و البرهان‌ از نیابت‌ عامة‌ فقیهان‌ سخن‌ گفته‌ است‌ و تصریح‌ می‌کند که‌ فقیه‌ نیابت‌ اصلی‌ ولایت‌ امام‌ علیه‌السلام‌ را به‌ عهده‌ دارد.(7)

سید محمد بن‌ علی‌ موسوی‌ عاملی(متوفای‌ 1009)، ملامحسن‌ فیض‌ کاشانی(متوفای‌ 1091)، سید جوادبن‌ محمد حسینی‌ عاملی(متوفای‌ 1226)، محقق‌ نراقی(متوفای‌ 1245) شیخ‌ جعفر کاشف‌الغطأ، شیخ‌ محمد حسن‌ نجفی(متوفای‌ 1266) شیخ‌ انصاری، حاج‌ آقا رضا همدانی(متوفای‌ 1322)، سید محمد بحرالعلوم(متوفای‌ 1326) و مرحوم‌ بروجردی‌ (8) نیز از فقهای‌ عظیم‌ و برجسته‌ای‌ هستند که‌ از ولایت‌ و حاکمیت‌ فقیه‌ جامع‌الشرایط‌ دفاع‌ کردند. شایان‌ ذکر است‌ اگر برخی‌ از فقهأ همچون‌ شیخ‌ انصاری‌ در کتاب‌ بیع‌ از کتاب‌ مکاسب‌ و یا آیت‌ الله‌ خوئی‌ در دیگر آثار فقهی‌ به‌ مطالب‌ صاحب‌ جواهر و دیگر فقهأ پرداختند در مقام‌ رد مد‌عا نبودند بلکه‌ تنها آن‌ ادلة‌ مذکور را غیر کافی‌ معرفی‌ کردند ولی‌ در باب‌ تصدی‌ امور عامة‌ و اجرای‌ احکام‌ انتظامی‌ اسلام‌ در عصر غیبت‌ به‌ دست‌ فقیه‌ جامع‌الشرایط‌ هیچ‌ مخالفتی‌ نکرده‌اند. به‌ همین‌ دلیل‌ شیخ‌ انصاری‌ در کتاب‌ "القضأ و الشهادات" با استناد به‌ "مقبوله‌ عمر بن‌ حنظله" به‌ اثبات‌ ولایت‌ فقیه‌ پرداختند.(9) و آیت‌الله‌ خوئی‌ در کتاب‌ مبانی‌ "تکملة‌المنهاج" و کتاب‌ "التنقیح" ضمن‌ بیان‌ مقدمات‌ و اصولی‌ از جمله‌ عمومیت‌ و همگانی‌ بودن‌ اجرای‌ حدود و احکام‌ اسلام‌ حتی‌ در دوران‌ غیبت‌ و عدم‌ مسئولیت‌ آحاد مردم‌ و با استناد به‌ "توقیع‌ شریف‌ حضرت‌ ولی‌ عصر" و روایت‌ حفص، ابراز می‌دارند که‌ اینگونه‌ روایات‌ به‌ انضمام‌ دلائلی‌ که‌ حق‌ نظر دادن‌ و حکم‌ نمودن‌ را در دوران‌ غیبت، از کل‌ فقهأ می‌داند، به‌ خوبی‌ روشن‌ می‌شود که‌ اقامة‌ حدود و اجرای‌ احکام‌ انتظامی‌ در عصر غیبت، حق‌ فقهأ و وظیفة‌ آنان‌ می‌باشد.(10)

چنانچه‌ ملاحظه‌ می‌کنید فقهأ، جملگی‌ ولایت‌ فقیه‌ در مسایل‌ اجتماعی‌ را پذیرفته‌اند ولی‌ اغلب‌ همچون‌ صاحب‌ جواهر، محقق‌ نراقی، امام‌ و غیره‌ ولایت‌ را به‌ عنوان‌ یک‌ حکم‌ وضعی‌ و منصب‌ شرعی‌ همانند "زوجیت" و ولایت‌ "اب‌ و جد" معرفی‌ کرده‌اند و عده‌ای‌ نیز از باب‌ امور حسبیه‌ و واجب‌ کفایی‌ و یک‌ تکلیف‌ شرعی‌ این‌ مسئولیت‌ اجرایی‌ را وظیفة‌ فقهأ دانسته‌اند همچون‌ آیت‌ الله‌ خویی.

2 - اشکال‌ شده‌ است‌ که‌ ولایت‌ در تاریخ‌ فقه‌ شیعه‌ به‌ معنای‌ حکومت‌ و کشورداری‌ مطرح‌ نبوده‌ است:

«متأسفانه‌ هیچیک‌ از اندیشمندان‌ که‌ متصدی‌ طرح‌ مسألة‌ ولایت‌ فقیه‌ شده‌اند تاکنون‌ به‌ تحلیل‌ و بازجویی‌ در شرح‌ العبارة‌ معانی‌ حکومت‌ و ولایت‌ و مقایسة‌ آنها با یکدیگر نپرداخته‌اند...از نظر تاریخی‌ نیز ولایت‌ به‌ مفهوم‌ کشورداری، به‌ هیچ‌ وجه‌ در تاریخ‌ فقه‌ اسلامی‌ مطرح‌ نبوده.»(11)

"استاد معرفت" در پاسخ‌ این‌ شبهه‌ می‌نویسد:

«ظاهراً‌ کتابهایی‌ که‌ فقهای‌ اسلامی‌ از دیر زمان، دربارة‌ "احکام‌الولاة" نوشته‌اند و ابواب‌ و مسائلی‌ که‌ با همین‌ عنوان‌ در کتب‌ فقهیه‌ آورده‌اند به‌ نظر نویسنده‌ یاد شده‌ نرسیده‌ و بدون‌ مراجعه‌ به‌ منابع‌ فقهی‌ یا کتابهای‌ تاریخ‌ و لغت، بی‌ گدار به‌ آب‌ زده، پیش‌ خود ولایت‌ را به‌ معنای‌ قیمومیت‌ که‌ لازمة‌ آن‌ تداعی‌ محجوریت‌ در مولی‌علیه‌ است‌ پنداشته... روشن‌ نیست‌ این‌ معنا را از کدامین‌ منبع‌ گرفته‌ که‌ هیچیک‌ از مطرح‌ کنندگان‌ مسألة‌ ولایت‌ فقیه‌ چنین‌ مفهوم‌ نادرستی‌ را حتی‌ تصور هم‌ نکرده‌اند.»(12)

استاد معرفت‌ بعد از روش‌شناسی‌ مبادی‌ متصدی‌ ولایت‌ فقیه‌ و استناد به‌ سخنان‌ فقهأ می‌فرماید:

«به‌ خوبی‌ روشن‌ است‌ که‌ مقصود از ولایت، همان‌ مسئولیت‌ اجرائی‌ احکام‌ انتظامی‌ است‌ که‌ دربارة‌ امامت‌ نیز همین‌ معنی‌ منظور است‌ و اصلاً‌ مسأله‌ای‌ به‌ نام‌ قیمومیت‌ و محجوریت‌ در کار نیست‌ و هر کس‌ چیزی‌ توهم‌ کند، پنداری‌ بیش‌ نمی‌باشد.»(13)

3 - شبهة‌ دیگر ناشی‌ از عدم‌ دقت‌ و درک‌ صحیح‌ نسبت‌ به‌ واژة‌ مطلقه‌ در عنوان‌ ولایت‌ مطلقة‌ فقیه‌ است‌ متاسفانه‌ عده‌ای‌ ولایت‌ مطلقه‌ فقیه‌ را با حکومت‌ مطلقه‌ و خودکامه‌ و مستبدانه‌ و ظالمانه‌ و حکومت‌ بدون‌ ملاک‌ و قانون‌ و ضابطه‌ مترادف‌ گرفته‌اند.(14) حال‌ پرسش‌ ما از این‌ شبهه‌سازان‌ و معرکه‌گیران‌ اندیشة‌ سیاسی‌ این‌ است‌ آیا ولایت‌ مطلقة‌ پیامبر(ص) و ائمة‌ اطهار(ع) را نیز به‌ همین‌ گونه‌ تفسیر می‌کنند؟

طبیعتاً‌ اگر این‌ افراد به‌ بدیهیات‌ عقاید کلامی‌ شیعه‌ اعتقاد داشته‌ باشند جواب‌ منفی‌ خواهند داد در ضمن‌ واژة‌ "مطلقه" در این‌ اصطلاح‌ به‌ معنای‌ اعم‌ از احکام‌ اولیة‌ فرعیه‌ است‌ و احکام‌ ثانوی‌ را نیز در بر می‌گیرد و به‌ عبارت‌ دیگر احکام‌ حکومتی‌ از احکام‌ شرعی‌ و مقدم‌ بر سایر احکام‌ شرعیه‌ می‌باشد و فقیه‌ جامع‌الشرایط‌ همچون‌ سایر مردم‌ تابع‌ تمام‌ قوانین‌ الهی‌ است(15) و حق‌ عدول‌ از چارچوب‌ قوانین‌ اسلام‌ را که‌ اعم‌ از احکام‌ اولیه‌ و ثانویه‌ باشد، ندارد.(16)

به‌ عبارت‌ دیگر، مقصود از اطلاق، گسترة‌ قلمروی‌ "ولایت‌ فقیه" است‌ برخلاف‌ ولایت‌ پدر در امر ازدواج‌ یا ولایت‌ مؤ‌منان‌ عادل‌ در حفظ‌ اموال‌ غائبین‌ یا ولایت‌ وصی‌ یا قیم‌ شرعی‌ بر صغار.

این‌ گسترش‌ دامنه‌ کاملاً‌ در شریعت، معین‌ و مشخص‌ شده‌ است‌ و فقیه‌ جامع‌الشرایط، حق‌ خروج‌ از این‌ دامنه‌ را ندارد و اگر خارج‌ از محدودة‌ شریعت‌ و دستورات‌ الهی‌ گام‌ بردارد مهمترین‌ شرط‌ ولایت‌ که‌ همانا تدین‌ و عدالت‌ اوست‌ منتفی‌ می‌گردد و درنتیجه‌ ولایت‌ و حق‌ حاکمیت‌ نیز از او سلب‌ می‌شود. قرآن‌ این‌ مطلب‌ را برای‌ پیامبر، شرط‌ دانسته‌ است‌ و به‌ همین‌ دلیل‌ نقش‌ خبرگان‌ رهبری‌ نیز در نظارت‌ بر عملکرد ولی‌ فقیه‌ در اساسنامة‌ خبرگان‌ مورد تأیید قرار گرفته‌ است‌ پس‌ "مطلقه" به‌ معنای‌ نامحدود بودن‌ و بی‌قید و شرط‌ بودن‌ و مطلق‌العنان‌ بودن‌ نیست. ولایت‌ مطلقه‌ یعنی‌ ریاست‌ عامه‌ و فراتر از قوای‌ مقننه، قضائیه‌ و مجریه‌ واین‌ نوع‌ از ریاست‌ در سایر نظامهای‌ سیاسی‌ برای‌ رئیس‌جمهور در نظر گرفته‌ شده‌ است‌ با این‌ تفاوت‌ که‌ در نظام‌ سیاسی‌ اسلام، قوانین‌ الهی‌ و شریعت‌ اسلام‌ در حکومت‌ دینی‌ جریان‌ دارد ولی‌ در سایر نظامهای‌ سیاسی‌ قوانین‌ عرفی‌ و سکولار حاکمند.

4 - گمان‌ دیگری‌ از سوی‌ پاره‌ای‌ افراد مطرح‌ شده‌ که‌ در ولایت، رابطة‌ ولی‌ با "مولی‌علیهم" یکطرفه‌ است. والی‌ باید دستور و فرمان‌ دهد و مولی‌ علیهم‌ می‌بایست‌ اطاعت‌ نمایند. و تودة‌ مردم‌ هیچ‌ حقی‌ نسبت‌ به‌ حاکم‌ اسلامی‌ ندارند. این‌ اد‌عا نیز غلط‌ است‌ و از ضعف‌ معرفت‌ دینی‌ در اندیشة‌ سیاسی‌ اسلام‌ نشأت‌ گرفته‌ است. مقام‌ رهبری‌ و حاکم‌ اسلامی‌ نزد دو مقام‌ مسئولیت‌ دارد. از یک‌ طرف‌ در پیشگاه‌ خداوند مسئولیت‌ دارد که‌ به‌ ناچار وظیفة‌ اجرای‌ عادلانة‌ احکام‌ و قوانین‌ اسلامی‌ و عدم‌ خروج‌ از قلمروی‌ اسلام‌ را داراست‌ و از طرف‌ دیگر در پیشگاه‌ مردم‌ مسئولیت‌ دارد و عنصر کارآمدی‌ و رفع‌ نیازهای‌ عمومی‌ ملت‌ که‌ در گذشته‌ بدان‌ اشاره‌ شد و سایر حقوق‌ مردم‌ بر رهبری‌ و زمامداران‌ اسلامی‌ ثابت‌ است‌ و رعایت‌ آنها لازم‌ و واجب‌ می‌باشد. امام‌ علی(ع) مسئولیت‌ متقابل‌ امام‌ و امت‌ را چنین‌ تبیین‌ می‌کند:

«ایهاالناس‌ ان‌ لی‌ علیکم‌ حقاً‌ و لکم‌ علی‌ حق، فاما حقَّکم‌ علیَّ‌ فالنصیحة‌ لکم‌ و توفیر فیئکم‌ و تعلیمکم‌ کی‌ لا تجهلوا و تأدیبکم‌ کیما تعملوا. و اما حقی‌ علیکم‌ فالوفا و البیعة‌ و النصیحة‌ فی‌المشهد و المغیب‌ والاجابة‌ حین‌ ادعوکم‌ و الطاعة‌ حین‌ آمرکم»(17)

«ای‌ مردم، همانا من‌ بر شما حقی‌ دارم‌ و شمانیز بر من‌ صاحب‌ حق‌ هستید و اما حق‌ شما بر من‌ این‌ است‌ که‌ از نصایح‌ و تأمین‌ رفاه‌ زندگی‌ و تعلیم‌ و آموزش‌ شما کوتاهی‌ نورزم‌ و اما حق‌ من‌ بر شما این‌ است‌ که‌ به‌ بیعت‌ و پیمان‌ خود وفادار باشید و در حضور و غیاب‌ اهل‌ نصیحت‌ باشید و وقتی‌ شما را فرامی‌خوانم‌ اجابت‌ کنید و آنگاه‌ که‌ دستوری‌ دهم‌ اطاعت‌ نمایید.»

لزوم‌ مشورت‌ حاکمان‌ و زمامداران‌ با مردم‌ یکی‌ دیگر از وظایف‌ آنهاست‌ که‌ در آیات‌ و روایات‌ بدان‌ تصریح‌ شده‌ است‌ آیة‌ "وشاورهم‌ فی‌ الامر فاذا عزمت‌ فتوکل‌ علی‌الله"(آل‌ عمران‌ آیة‌ 259) که‌ از صیغة‌ امر "شاور" استفاده‌ شده‌ و دلالت‌ بر وجوب‌ مشورت‌ دارد و نیز آیة‌ "وامرهم‌ شوری‌ بینهم(شوری‌ آیة‌ 38) و احادیثی‌ همچون‌ "من‌ استبد‌ برأیه‌ هلک"(18) و "المستبد برأیه‌ موقوف‌ علی‌ مداحض‌ الزلل"(19) مؤ‌ید این‌ مد‌عا می‌باشند.

‌5 - نویسندة‌ دیگری‌ برای‌ ایجاد تردید در مشروعیت‌ ولایت‌ فقیه‌ می‌نویسد:

«آیا شگفت‌آور نیست‌ که‌ فقیهان‌ شیعه‌ برای‌ اثبات‌ ولایت‌ مطلقة‌ فقیه‌ و تبیین‌ امر مهم‌ و عظیم‌ حکومت‌ دینی، تکیه‌شان‌ بر روایتی‌ است‌ از عمر بن‌ حنظله‌ که‌ در ثقه‌ بودنش‌ جمعی‌ شک‌ داشته‌اند و مضمون‌ روایت‌ هم‌ سؤ‌الات‌ مربوط‌ به‌ نزاعهای‌ جزئی‌ بر سر ارث‌ و طلب»(20)

وی‌ نیز گرفتار اشتباه‌ بزرگی‌ در مبادی‌ تصدیقی‌ ولایت‌ فقیه‌ شده‌ است‌ زیرا:

اولاً: متفکرانی‌ که‌ مد‌عی‌ اثبات‌ ولایت‌ فقیه‌ هستند و نام‌ برخی‌ از آنها در مقاله‌ برده‌ شد تنها به‌ روایت‌ عمر بن‌ حنظله‌ تمسک‌ نکرده‌اند، بلکه‌ براهین‌ عقلی‌ فراوانی‌ و نیز احادیث‌ بسیاری‌ چون‌ روایات‌ ابی‌ خدیجه، احادیث‌ اللهم‌ ارحم‌ خلفایی، اما الحوادث‌ الواقعه، العلمأ حکام‌ علی‌ الناس، مجاری‌الامور و الاحکام‌ علی‌ ایدی‌العلمأ، الفقهأ حصول‌ الاسلام‌ و غیره‌ را مورد استناد قرار داده‌اند.

ثانیاً: روایت‌ عمر بن‌ حنظله‌ همچنانکه‌ گذشت‌ نزد فقهأ، روایتی‌ مقبول‌ است‌ و اسناد آن‌ هم‌ خالی‌ از اشکال‌ است‌ و بزرگانی‌ از فقهأ همچون‌ علامه‌ حلی، شهید ثانی‌ و غیره‌ بدان‌ استناد کرده‌اند.

‌6 - برخی‌ حاکمیت‌ فقیه‌ جامع‌الشرایط‌ را از باب‌ "وکالت" معرفی‌ می‌کنند و استعمال‌ ولایت‌ بر این‌ نوع‌ از حاکمیت‌ را نمی‌پذیرند؟ این‌ دیدگاه‌ که‌ از عدم‌ دقت‌ در مفاهیم‌ سیاسی‌ از جمله‌ حکومت‌ و حاکمیت‌ و نیز مفاهیم‌ فقهی‌ از جمله‌ وکالت‌ نشأت‌ گرفته‌ است‌ نیز باطل‌ می‌باشد زیرا میان‌ حاکمیت‌ و سرپرستی‌ و ریاست‌ رابطة‌ منطقی‌ و محکمی‌ برقرار است. زمامداران‌ حکومت‌ که‌ در مناصب‌ قدرت‌ نشسته‌اند جهت‌ ادارة‌ جامعه‌ به‌ امر و نهی‌ و فرمانداری‌ می‌پردازند واین‌ معنای‌ از حکومت‌ به‌ هیچوجه‌ با مفهوم‌ "وکالت" که‌ اطاعت‌پذیری‌ وکیل‌ از موکل‌ در آن‌ درج‌ شده‌ است‌ سازگاری‌ ندارد. بنابر این‌ وکالت‌ در ارکان‌ دولت‌ خصوصاً‌ در عنصر حاکمیت‌ جایگاهی‌ ندارد.

 

منبع:

1- المقنعه، ص‌ 81 - 811

2- المراسم‌العلویه، ص‌ 263

3- المهذب، ج‌ 1، ص‌ 341

4- النهایة‌ فی‌ مجرد الفقه‌ و الفتاوی، ص‌ 301 - 302، الوسیله‌ کتاب‌ القضایا و الاحکام‌ فصل‌ بیان‌ القاضی، السرائر، ج‌ 3، ص‌ 536 - 539

5- تذکرة‌الفقهأ، ج‌ 1، ص‌ 459، القواعد، ج‌ 1، ص‌ 119، مختلف‌الشیعه،ص‌ 339، و ایضاح‌الفوائد، ج‌ 1، ص‌ 398 - 399

6- رسائل‌ محقق‌ کرکی، ج‌ 1، ص‌ 142 و نیز ر.ک‌ به‌ جامع‌المقاصد، ج‌ 2، ص‌ 375

7- ر.ک‌ به‌ مجمع‌الفائده‌ و البرهان، ج‌ 1، ص‌ 231، ج‌ 12، ص‌ 11، ج‌ 8، ص‌ 160، ج‌ 12، ص‌ 28

8- ر.ک‌ به‌ مدارک‌الاحکام، ج‌ 5، ص‌ 427 - مفاتیح‌الشرایع، ج‌ 2، ص‌ 50 - مفتاح‌الکرامه، ج‌ 1، ص‌ 21 - جواهرالکلام، ج‌ 16، ص‌ 178 - القضأ و الشهادات، ص‌ 48 - 49 - مصباح‌الفقیه،کتاب‌الخمس، ص‌ 160 - 161 - بلغة‌الفقیه، ج‌ 3، ص‌ 243 - البدرالزهرأ، ص‌ 57

9- القضأ و الشهادات،ص‌ 48 - 49

10- ر.ک‌ به‌ مبانی‌ تکملة‌المنهاج، ج‌ 1، ص‌ 224 - 226 و التنقیح‌ اجتهاد و تقلید ص‌ 419

11- حکمت‌ و حکومت، ص‌ 178

12- ولایت‌ فقیه، ص‌ 42 - 43

13- همان، ص‌ 44

14- حکمت‌ و حکومت، ص‌ 178

15- صحیفة‌ نور، ج‌ 20، ص‌ 170 - 171

16- ر.ک‌ به‌ ولایت‌ فقیه‌

17- نهج‌البلاغه، صبحی‌ صالح، خطبة‌ 34

18- بحارالانوار، ج‌ 72، ص‌ 104

19- همان، ص‌ 105

20- مجلة‌ کیان، شمارة‌ 36، ص‌ 12


پاسخ به شبهات ولایت فقیه

- برخی‌ گمان‌ کرده‌اند که‌ تئوری‌ ولایت‌ فقیه‌ و اندیشه سیاسی‌ حکومت‌ ولایی‌ از ابداعات‌ فقهای‌ معاصر و یا حداکثر از دوران‌ محقق‌ نراقی‌ به‌ بعد است‌ و فقیهان‌ گذشته‌ به‌ هیچ‌ وجه‌ از ولایت‌ فقیه‌ به‌ مفهوم‌ حکومت‌داری‌ و زمامداری‌ جامعه‌ سخنی‌ نگفته‌اند.

خطای‌ این‌ اد‌عا با نگاهی‌ گذرا به‌ پیشینة‌ تاریخی‌ بحث‌ ولایت‌ فقیه‌ کاملاً‌ آشکار می‌گردد بحث‌ نیابت‌ عامه‌ و خاصه‌ حضرت‌ ولی‌ عصر(عج) از آغاز غیبت‌ صغری‌ و کبری‌ در میان‌ شیعیان‌ مطرح‌ بوده‌ است. برای‌ نمونه‌ شیخ‌ مفید (متوفای‌ سال‌ 413 هجری) در باب‌ امر به‌ معروف‌ و نهی‌ از منکر کتاب‌ المقنعه‌ می‌نویسد:

«اجرای‌ حدود و احکام‌ اسلام‌ به‌ سلطان‌ اسلام‌ است‌ که‌ از ناحیة‌ خداوند منصوب‌ شده‌اند و منظور از سلطان، ائمة‌ هدی‌ از آل‌ محمد(ص) یا کسانی‌ که‌ از جانب‌ ایشان‌ منصوب‌ گردیده‌اند می‌باشند و امامان‌ نیز این‌ امر را به‌ فقهای‌ شیعه‌ واگذار کرده‌اند تا در صورت‌ امکان، مسئولیت‌ اجرائی‌ آن‌ را برعهده‌ گیرند.»(1)

حمزة‌ بن‌ عبدالعزیز دیلمی‌ معروف‌ به‌ سلار دیلمی‌ (متوفای‌ 448) در کتاب‌ مراسم‌ می‌نویسد:

«اجرای‌ احکام‌ و حدود در میان‌ مردم‌ به‌ فقهأ واگذار شده‌ است‌ و به‌ همه شیعیان‌ دستور داده‌ شده‌ تا در اقامه این‌ امور به‌ فقیهان‌ کمک‌ کنند.»(2)

قاضی‌ عبدالعزیز حلبی‌ معروف‌ به‌ ابن‌ بر‌اج‌ (متوفای‌ 481) در کتاب‌ المهذب‌ اذعان‌ دارد که‌ عهده‌داری‌ امر حکومت‌ و اقامة‌ حدود در میان‌ مسلمانان‌ با اعتقاد به‌ مأذون‌ بودن‌ از طرف‌ امام‌ عادل، اشکال‌ ندارد.(3)

فقهای‌ دیگری‌ همچون‌ شیخ‌الطایفه‌ (متوفای‌ 460)، ابن‌ حمزه‌ عمادالدین‌ طوسی(متوفای‌ 550)، محمدبن‌ ادریس‌ حلی‌ (متوفای‌ 598) نیز به‌ صراحت‌ منصب‌ قضاوت‌ را به‌ فقهای‌ جامع‌الشرایط‌ اختصاص‌ داده‌اند.(4)

علامه‌ حلی(متوفای‌ 726) در "تذکرة‌الفقهأ" و "القواعد"، مأذون‌ بودن‌ فقیهان‌ در زمان‌ غیبت‌ از سوی‌ امام‌ معصوم(ع) در باب‌ قضاوت‌ و اقامة‌ حدود را شرط‌ دانسته‌ و در باب‌ امر به‌ معروف‌ و نهی‌ از منکر کتاب‌ "مختلف‌ الشیعة" با تمسک‌ به‌ روایت‌ مقبولة‌ عمر بن‌ حنظله‌ و سایر روایات، ولایت‌ عامه‌ فقیه‌ را تثبیت‌ می‌نماید.(5) محقق‌ کرکی‌ معروف‌ به‌ محقق‌ ثانی(متوفای‌ 940) تصریح‌ می‌کند که‌ فقهای‌ شیعه‌ اتفاق‌ نظر دارند که‌ فقیه‌ جامع‌الشرایط‌ از سوی‌ امامان‌ معصوم(ع) در همة‌ اموری‌ که‌ نیابت‌ در آن‌ دخالت‌ دارد، نایب‌ است.(6)

مقدس‌ اردبیلی‌ (متوفای‌ 993) در مواضع‌ مختلف‌ کتاب‌ مجمع‌الفائده‌ و البرهان‌ از نیابت‌ عامة‌ فقیهان‌ سخن‌ گفته‌ است‌ و تصریح‌ می‌کند که‌ فقیه‌ نیابت‌ اصلی‌ ولایت‌ امام‌ علیه‌السلام‌ را به‌ عهده‌ دارد.(7)

سید محمد بن‌ علی‌ موسوی‌ عاملی(متوفای‌ 1009)، ملامحسن‌ فیض‌ کاشانی(متوفای‌ 1091)، سید جوادبن‌ محمد حسینی‌ عاملی(متوفای‌ 1226)، محقق‌ نراقی(متوفای‌ 1245) شیخ‌ جعفر کاشف‌الغطأ، شیخ‌ محمد حسن‌ نجفی(متوفای‌ 1266) شیخ‌ انصاری، حاج‌ آقا رضا همدانی(متوفای‌ 1322)، سید محمد بحرالعلوم(متوفای‌ 1326) و مرحوم‌ بروجردی‌ (8) نیز از فقهای‌ عظیم‌ و برجسته‌ای‌ هستند که‌ از ولایت‌ و حاکمیت‌ فقیه‌ جامع‌الشرایط‌ دفاع‌ کردند. شایان‌ ذکر است‌ اگر برخی‌ از فقهأ همچون‌ شیخ‌ انصاری‌ در کتاب‌ بیع‌ از کتاب‌ مکاسب‌ و یا آیت‌ الله‌ خوئی‌ در دیگر آثار فقهی‌ به‌ مطالب‌ صاحب‌ جواهر و دیگر فقهأ پرداختند در مقام‌ رد مد‌عا نبودند بلکه‌ تنها آن‌ ادلة‌ مذکور را غیر کافی‌ معرفی‌ کردند ولی‌ در باب‌ تصدی‌ امور عامة‌ و اجرای‌ احکام‌ انتظامی‌ اسلام‌ در عصر غیبت‌ به‌ دست‌ فقیه‌ جامع‌الشرایط‌ هیچ‌ مخالفتی‌ نکرده‌اند. به‌ همین‌ دلیل‌ شیخ‌ انصاری‌ در کتاب‌ "القضأ و الشهادات" با استناد به‌ "مقبوله‌ عمر بن‌ حنظله" به‌ اثبات‌ ولایت‌ فقیه‌ پرداختند.(9) و آیت‌الله‌ خوئی‌ در کتاب‌ مبانی‌ "تکملة‌المنهاج" و کتاب‌ "التنقیح" ضمن‌ بیان‌ مقدمات‌ و اصولی‌ از جمله‌ عمومیت‌ و همگانی‌ بودن‌ اجرای‌ حدود و احکام‌ اسلام‌ حتی‌ در دوران‌ غیبت‌ و عدم‌ مسئولیت‌ آحاد مردم‌ و با استناد به‌ "توقیع‌ شریف‌ حضرت‌ ولی‌ عصر" و روایت‌ حفص، ابراز می‌دارند که‌ اینگونه‌ روایات‌ به‌ انضمام‌ دلائلی‌ که‌ حق‌ نظر دادن‌ و حکم‌ نمودن‌ را در دوران‌ غیبت، از کل‌ فقهأ می‌داند، به‌ خوبی‌ روشن‌ می‌شود که‌ اقامة‌ حدود و اجرای‌ احکام‌ انتظامی‌ در عصر غیبت، حق‌ فقهأ و وظیفة‌ آنان‌ می‌باشد.(10)

چنانچه‌ ملاحظه‌ می‌کنید فقهأ، جملگی‌ ولایت‌ فقیه‌ در مسایل‌ اجتماعی‌ را پذیرفته‌اند ولی‌ اغلب‌ همچون‌ صاحب‌ جواهر، محقق‌ نراقی، امام‌ و غیره‌ ولایت‌ را به‌ عنوان‌ یک‌ حکم‌ وضعی‌ و منصب‌ شرعی‌ همانند "زوجیت" و ولایت‌ "اب‌ و جد" معرفی‌ کرده‌اند و عده‌ای‌ نیز از باب‌ امور حسبیه‌ و واجب‌ کفایی‌ و یک‌ تکلیف‌ شرعی‌ این‌ مسئولیت‌ اجرایی‌ را وظیفة‌ فقهأ دانسته‌اند همچون‌ آیت‌ الله‌ خویی.

2 - اشکال‌ شده‌ است‌ که‌ ولایت‌ در تاریخ‌ فقه‌ شیعه‌ به‌ معنای‌ حکومت‌ و کشورداری‌ مطرح‌ نبوده‌ است:

«متأسفانه‌ هیچیک‌ از اندیشمندان‌ که‌ متصدی‌ طرح‌ مسألة‌ ولایت‌ فقیه‌ شده‌اند تاکنون‌ به‌ تحلیل‌ و بازجویی‌ در شرح‌ العبارة‌ معانی‌ حکومت‌ و ولایت‌ و مقایسة‌ آنها با یکدیگر نپرداخته‌اند...از نظر تاریخی‌ نیز ولایت‌ به‌ مفهوم‌ کشورداری، به‌ هیچ‌ وجه‌ در تاریخ‌ فقه‌ اسلامی‌ مطرح‌ نبوده.»(11)

"استاد معرفت" در پاسخ‌ این‌ شبهه‌ می‌نویسد:

«ظاهراً‌ کتابهایی‌ که‌ فقهای‌ اسلامی‌ از دیر زمان، دربارة‌ "احکام‌الولاة" نوشته‌اند و ابواب‌ و مسائلی‌ که‌ با همین‌ عنوان‌ در کتب‌ فقهیه‌ آورده‌اند به‌ نظر نویسنده‌ یاد شده‌ نرسیده‌ و بدون‌ مراجعه‌ به‌ منابع‌ فقهی‌ یا کتابهای‌ تاریخ‌ و لغت، بی‌ گدار به‌ آب‌ زده، پیش‌ خود ولایت‌ را به‌ معنای‌ قیمومیت‌ که‌ لازمة‌ آن‌ تداعی‌ محجوریت‌ در مولی‌علیه‌ است‌ پنداشته... روشن‌ نیست‌ این‌ معنا را از کدامین‌ منبع‌ گرفته‌ که‌ هیچیک‌ از مطرح‌ کنندگان‌ مسألة‌ ولایت‌ فقیه‌ چنین‌ مفهوم‌ نادرستی‌ را حتی‌ تصور هم‌ نکرده‌اند.»(12)

استاد معرفت‌ بعد از روش‌شناسی‌ مبادی‌ متصدی‌ ولایت‌ فقیه‌ و استناد به‌ سخنان‌ فقهأ می‌فرماید:

«به‌ خوبی‌ روشن‌ است‌ که‌ مقصود از ولایت، همان‌ مسئولیت‌ اجرائی‌ احکام‌ انتظامی‌ است‌ که‌ دربارة‌ امامت‌ نیز همین‌ معنی‌ منظور است‌ و اصلاً‌ مسأله‌ای‌ به‌ نام‌ قیمومیت‌ و محجوریت‌ در کار نیست‌ و هر کس‌ چیزی‌ توهم‌ کند، پنداری‌ بیش‌ نمی‌باشد.»(13)

3 - شبهة‌ دیگر ناشی‌ از عدم‌ دقت‌ و درک‌ صحیح‌ نسبت‌ به‌ واژة‌ مطلقه‌ در عنوان‌ ولایت‌ مطلقة‌ فقیه‌ است‌ متاسفانه‌ عده‌ای‌ ولایت‌ مطلقه‌ فقیه‌ را با حکومت‌ مطلقه‌ و خودکامه‌ و مستبدانه‌ و ظالمانه‌ و حکومت‌ بدون‌ ملاک‌ و قانون‌ و ضابطه‌ مترادف‌ گرفته‌اند.(14) حال‌ پرسش‌ ما از این‌ شبهه‌سازان‌ و معرکه‌گیران‌ اندیشة‌ سیاسی‌ این‌ است‌ آیا ولایت‌ مطلقة‌ پیامبر(ص) و ائمة‌ اطهار(ع) را نیز به‌ همین‌ گونه‌ تفسیر می‌کنند؟

طبیعتاً‌ اگر این‌ افراد به‌ بدیهیات‌ عقاید کلامی‌ شیعه‌ اعتقاد داشته‌ باشند جواب‌ منفی‌ خواهند داد در ضمن‌ واژة‌ "مطلقه" در این‌ اصطلاح‌ به‌ معنای‌ اعم‌ از احکام‌ اولیة‌ فرعیه‌ است‌ و احکام‌ ثانوی‌ را نیز در بر می‌گیرد و به‌ عبارت‌ دیگر احکام‌ حکومتی‌ از احکام‌ شرعی‌ و مقدم‌ بر سایر احکام‌ شرعیه‌ می‌باشد و فقیه‌ جامع‌الشرایط‌ همچون‌ سایر مردم‌ تابع‌ تمام‌ قوانین‌ الهی‌ است(15) و حق‌ عدول‌ از چارچوب‌ قوانین‌ اسلام‌ را که‌ اعم‌ از احکام‌ اولیه‌ و ثانویه‌ باشد، ندارد.(16)

به‌ عبارت‌ دیگر، مقصود از اطلاق، گسترة‌ قلمروی‌ "ولایت‌ فقیه" است‌ برخلاف‌ ولایت‌ پدر در امر ازدواج‌ یا ولایت‌ مؤ‌منان‌ عادل‌ در حفظ‌ اموال‌ غائبین‌ یا ولایت‌ وصی‌ یا قیم‌ شرعی‌ بر صغار.

این‌ گسترش‌ دامنه‌ کاملاً‌ در شریعت، معین‌ و مشخص‌ شده‌ است‌ و فقیه‌ جامع‌الشرایط، حق‌ خروج‌ از این‌ دامنه‌ را ندارد و اگر خارج‌ از محدودة‌ شریعت‌ و دستورات‌ الهی‌ گام‌ بردارد مهمترین‌ شرط‌ ولایت‌ که‌ همانا تدین‌ و عدالت‌ اوست‌ منتفی‌ می‌گردد و درنتیجه‌ ولایت‌ و حق‌ حاکمیت‌ نیز از او سلب‌ می‌شود. قرآن‌ این‌ مطلب‌ را برای‌ پیامبر، شرط‌ دانسته‌ است‌ و به‌ همین‌ دلیل‌ نقش‌ خبرگان‌ رهبری‌ نیز در نظارت‌ بر عملکرد ولی‌ فقیه‌ در اساسنامة‌ خبرگان‌ مورد تأیید قرار گرفته‌ است‌ پس‌ "مطلقه" به‌ معنای‌ نامحدود بودن‌ و بی‌قید و شرط‌ بودن‌ و مطلق‌العنان‌ بودن‌ نیست. ولایت‌ مطلقه‌ یعنی‌ ریاست‌ عامه‌ و فراتر از قوای‌ مقننه، قضائیه‌ و مجریه‌ واین‌ نوع‌ از ریاست‌ در سایر نظامهای‌ سیاسی‌ برای‌ رئیس‌جمهور در نظر گرفته‌ شده‌ است‌ با این‌ تفاوت‌ که‌ در نظام‌ سیاسی‌ اسلام، قوانین‌ الهی‌ و شریعت‌ اسلام‌ در حکومت‌ دینی‌ جریان‌ دارد ولی‌ در سایر نظامهای‌ سیاسی‌ قوانین‌ عرفی‌ و سکولار حاکمند.

4 - گمان‌ دیگری‌ از سوی‌ پاره‌ای‌ افراد مطرح‌ شده‌ که‌ در ولایت، رابطة‌ ولی‌ با "مولی‌علیهم" یکطرفه‌ است. والی‌ باید دستور و فرمان‌ دهد و مولی‌ علیهم‌ می‌بایست‌ اطاعت‌ نمایند. و تودة‌ مردم‌ هیچ‌ حقی‌ نسبت‌ به‌ حاکم‌ اسلامی‌ ندارند. این‌ اد‌عا نیز غلط‌ است‌ و از ضعف‌ معرفت‌ دینی‌ در اندیشة‌ سیاسی‌ اسلام‌ نشأت‌ گرفته‌ است. مقام‌ رهبری‌ و حاکم‌ اسلامی‌ نزد دو مقام‌ مسئولیت‌ دارد. از یک‌ طرف‌ در پیشگاه‌ خداوند مسئولیت‌ دارد که‌ به‌ ناچار وظیفة‌ اجرای‌ عادلانة‌ احکام‌ و قوانین‌ اسلامی‌ و عدم‌ خروج‌ از قلمروی‌ اسلام‌ را داراست‌ و از طرف‌ دیگر در پیشگاه‌ مردم‌ مسئولیت‌ دارد و عنصر کارآمدی‌ و رفع‌ نیازهای‌ عمومی‌ ملت‌ که‌ در گذشته‌ بدان‌ اشاره‌ شد و سایر حقوق‌ مردم‌ بر رهبری‌ و زمامداران‌ اسلامی‌ ثابت‌ است‌ و رعایت‌ آنها لازم‌ و واجب‌ می‌باشد. امام‌ علی(ع) مسئولیت‌ متقابل‌ امام‌ و امت‌ را چنین‌ تبیین‌ می‌کند:

«ایهاالناس‌ ان‌ لی‌ علیکم‌ حقاً‌ و لکم‌ علی‌ حق، فاما حقَّکم‌ علیَّ‌ فالنصیحة‌ لکم‌ و توفیر فیئکم‌ و تعلیمکم‌ کی‌ لا تجهلوا و تأدیبکم‌ کیما تعملوا. و اما حقی‌ علیکم‌ فالوفا و البیعة‌ و النصیحة‌ فی‌المشهد و المغیب‌ والاجابة‌ حین‌ ادعوکم‌ و الطاعة‌ حین‌ آمرکم»(17)

«ای‌ مردم، همانا من‌ بر شما حقی‌ دارم‌ و شمانیز بر من‌ صاحب‌ حق‌ هستید و اما حق‌ شما بر من‌ این‌ است‌ که‌ از نصایح‌ و تأمین‌ رفاه‌ زندگی‌ و تعلیم‌ و آموزش‌ شما کوتاهی‌ نورزم‌ و اما حق‌ من‌ بر شما این‌ است‌ که‌ به‌ بیعت‌ و پیمان‌ خود وفادار باشید و در حضور و غیاب‌ اهل‌ نصیحت‌ باشید و وقتی‌ شما را فرامی‌خوانم‌ اجابت‌ کنید و آنگاه‌ که‌ دستوری‌ دهم‌ اطاعت‌ نمایید.»

لزوم‌ مشورت‌ حاکمان‌ و زمامداران‌ با مردم‌ یکی‌ دیگر از وظایف‌ آنهاست‌ که‌ در آیات‌ و روایات‌ بدان‌ تصریح‌ شده‌ است‌ آیة‌ "وشاورهم‌ فی‌ الامر فاذا عزمت‌ فتوکل‌ علی‌الله"(آل‌ عمران‌ آیة‌ 259) که‌ از صیغة‌ امر "شاور" استفاده‌ شده‌ و دلالت‌ بر وجوب‌ مشورت‌ دارد و نیز آیة‌ "وامرهم‌ شوری‌ بینهم(شوری‌ آیة‌ 38) و احادیثی‌ همچون‌ "من‌ استبد‌ برأیه‌ هلک"(18) و "المستبد برأیه‌ موقوف‌ علی‌ مداحض‌ الزلل"(19) مؤ‌ید این‌ مد‌عا می‌باشند.

‌5 - نویسندة‌ دیگری‌ برای‌ ایجاد تردید در مشروعیت‌ ولایت‌ فقیه‌ می‌نویسد:

«آیا شگفت‌آور نیست‌ که‌ فقیهان‌ شیعه‌ برای‌ اثبات‌ ولایت‌ مطلقة‌ فقیه‌ و تبیین‌ امر مهم‌ و عظیم‌ حکومت‌ دینی، تکیه‌شان‌ بر روایتی‌ است‌ از عمر بن‌ حنظله‌ که‌ در ثقه‌ بودنش‌ جمعی‌ شک‌ داشته‌اند و مضمون‌ روایت‌ هم‌ سؤ‌الات‌ مربوط‌ به‌ نزاعهای‌ جزئی‌ بر سر ارث‌ و طلب»(20)

وی‌ نیز گرفتار اشتباه‌ بزرگی‌ در مبادی‌ تصدیقی‌ ولایت‌ فقیه‌ شده‌ است‌ زیرا:

اولاً: متفکرانی‌ که‌ مد‌عی‌ اثبات‌ ولایت‌ فقیه‌ هستند و نام‌ برخی‌ از آنها در مقاله‌ برده‌ شد تنها به‌ روایت‌ عمر بن‌ حنظله‌ تمسک‌ نکرده‌اند، بلکه‌ براهین‌ عقلی‌ فراوانی‌ و نیز احادیث‌ بسیاری‌ چون‌ روایات‌ ابی‌ خدیجه، احادیث‌ اللهم‌ ارحم‌ خلفایی، اما الحوادث‌ الواقعه، العلمأ حکام‌ علی‌ الناس، مجاری‌الامور و الاحکام‌ علی‌ ایدی‌العلمأ، الفقهأ حصول‌ الاسلام‌ و غیره‌ را مورد استناد قرار داده‌اند.

ثانیاً: روایت‌ عمر بن‌ حنظله‌ همچنانکه‌ گذشت‌ نزد فقهأ، روایتی‌ مقبول‌ است‌ و اسناد آن‌ هم‌ خالی‌ از اشکال‌ است‌ و بزرگانی‌ از فقهأ همچون‌ علامه‌ حلی، شهید ثانی‌ و غیره‌ بدان‌ استناد کرده‌اند.

‌6 - برخی‌ حاکمیت‌ فقیه‌ جامع‌الشرایط‌ را از باب‌ "وکالت" معرفی‌ می‌کنند و استعمال‌ ولایت‌ بر این‌ نوع‌ از حاکمیت‌ را نمی‌پذیرند؟ این‌ دیدگاه‌ که‌ از عدم‌ دقت‌ در مفاهیم‌ سیاسی‌ از جمله‌ حکومت‌ و حاکمیت‌ و نیز مفاهیم‌ فقهی‌ از جمله‌ وکالت‌ نشأت‌ گرفته‌ است‌ نیز باطل‌ می‌باشد زیرا میان‌ حاکمیت‌ و سرپرستی‌ و ریاست‌ رابطة‌ منطقی‌ و محکمی‌ برقرار است. زمامداران‌ حکومت‌ که‌ در مناصب‌ قدرت‌ نشسته‌اند جهت‌ ادارة‌ جامعه‌ به‌ امر و نهی‌ و فرمانداری‌ می‌پردازند واین‌ معنای‌ از حکومت‌ به‌ هیچوجه‌ با مفهوم‌ "وکالت" که‌ اطاعت‌پذیری‌ وکیل‌ از موکل‌ در آن‌ درج‌ شده‌ است‌ سازگاری‌ ندارد. بنابر این‌ وکالت‌ در ارکان‌ دولت‌ خصوصاً‌ در عنصر حاکمیت‌ جایگاهی‌ ندارد.

 

منبع:

1- المقنعه، ص‌ 81 - 811

2- المراسم‌العلویه، ص‌ 263

3- المهذب، ج‌ 1، ص‌ 341

4- النهایة‌ فی‌ مجرد الفقه‌ و الفتاوی، ص‌ 301 - 302، الوسیله‌ کتاب‌ القضایا و الاحکام‌ فصل‌ بیان‌ القاضی، السرائر، ج‌ 3، ص‌ 536 - 539

5- تذکرة‌الفقهأ، ج‌ 1، ص‌ 459، القواعد، ج‌ 1، ص‌ 119، مختلف‌الشیعه،ص‌ 339، و ایضاح‌الفوائد، ج‌ 1، ص‌ 398 - 399

6- رسائل‌ محقق‌ کرکی، ج‌ 1، ص‌ 142 و نیز ر.ک‌ به‌ جامع‌المقاصد، ج‌ 2، ص‌ 375

7- ر.ک‌ به‌ مجمع‌الفائده‌ و البرهان، ج‌ 1، ص‌ 231، ج‌ 12، ص‌ 11، ج‌ 8، ص‌ 160، ج‌ 12، ص‌ 28

8- ر.ک‌ به‌ مدارک‌الاحکام، ج‌ 5، ص‌ 427 - مفاتیح‌الشرایع، ج‌ 2، ص‌ 50 - مفتاح‌الکرامه، ج‌ 1، ص‌ 21 - جواهرالکلام، ج‌ 16، ص‌ 178 - القضأ و الشهادات، ص‌ 48 - 49 - مصباح‌الفقیه،کتاب‌الخمس، ص‌ 160 - 161 - بلغة‌الفقیه، ج‌ 3، ص‌ 243 - البدرالزهرأ، ص‌ 57

9- القضأ و الشهادات،ص‌ 48 - 49

10- ر.ک‌ به‌ مبانی‌ تکملة‌المنهاج، ج‌ 1، ص‌ 224 - 226 و التنقیح‌ اجتهاد و تقلید ص‌ 419

11- حکمت‌ و حکومت، ص‌ 178

12- ولایت‌ فقیه، ص‌ 42 - 43

13- همان، ص‌ 44

14- حکمت‌ و حکومت، ص‌ 178

15- صحیفة‌ نور، ج‌ 20، ص‌ 170 - 171

16- ر.ک‌ به‌ ولایت‌ فقیه‌

17- نهج‌البلاغه، صبحی‌ صالح، خطبة‌ 34

18- بحارالانوار، ج‌ 72، ص‌ 104

19- همان، ص‌ 105

20- مجلة‌ کیان، شمارة‌ 36، ص‌ 12


اخلاق اجتماعی و خانواده


خداوند در قرآن کریم خطاب به مردم می‌فرمایند؛ ای مردم برای شما در رسول‎الله (ص) اسوه حسنه وجود دارد. و یا حضرت رسول اکرم (ص) می‌فرمایند که من برای اکمال اخلاق مبعوث شده‌‌ام. این دال مرکزی و اصلی گفتمان‌‌های دینی به خصوص الهی و اسلا‎می است. در این گفتمان ‎اخلاق محور اصلی و راه نجات مردم به‏شمار می‌رود؛ هرچند نوع و شرایط اخلاق با هم متفاوت است.آیت‎الله جوادی آملی در تعریف، اخلاق را عبارت از ملکات نفسانی و هیات‏های روحی که اگر نفس به آن متصف شود، به سهولت کاری را انجام می‏دهد و باعث می‏شود کارها، زشت یا زیبا به آسانی از نفس متخلق به اخلاق خاص، نشأت به‎گیرد؛ می‏داند. بر این اساس، اخلاق به بد و خوب یا به بایدها و نبایدها یا فضایل و رذایل تقسیم می‏شود.

در رویکرد جامعه‏ شناختی، اخلاق اجتماعی به آن دسته از منش‏ها و رفتارهایی اطلاق می‎گردد که در تعاملات اجتماعی به‏منصه ظهور و بروز ‏برسد؛ از این رو چهره و نمای فرهنگی و اخلاقی جامعه در این تعاملات به تصویر کشیده می‎شود. طیف‏ها و لایه‎های اخلاقی یک جامعه و به‎خصوص شاخصه‏های آن‌ها در قالب مدلی ارائه می‏شود که در آن چهار طیف و منطقه اخلاقی وجود دارد: 1) ایمان اخلاقی؛ 2) عصیان اخلاقی؛ 3) کفر اخلاقی؛ و 4) نفاق اخلاقی. این مناطق یا طیف‎های اخلاقی براساس دو محور الف) عقیده و پذیرش و ب) شکل رفتار و گفتار در اعضای جامعه به‎نمایش در می‏آید. بنابراین این نمایش را می‏توان در دو جهت ایجابی و سلبی در کنش‏های اجتماعی و فرهنگی مشاهده کرد.

چرا اخلاق مهم است؟ به این سوال از این منظر می‎توان پاسخ داد که توجه دست‎اندرکاران فرهنگی، سیاسی و اجتماعی به این مقوله جلب شود. از منظر دیگر پاسخ به این پرسش به سبب آن است که «هنجارهای فرهنگی و عوامل اجتماعی روی «شدن» فرد تأثیر مستقیم در عین حال تاثیر بسیار مهمی دارند. اخلاق نیز از این اصل کلی جدا نیست؛ زیرا اخلاق با یادگیری‎های مختلف و به‎صورت سازگار شدن با هنجارهای گروهی بیان و ظاهر می‎شود.بنابراین در این‎جا مراد از اخلاق اجتماعی آن دسته از گفتارها و رفتارهایی است که از حالت نفسانی برخاسته و در عرصه اجتماعی به منصه ظهور برسد. هر چند به‎نظر می‏رسد واژه اخلاق بیشتر ناظر به رفتارها و هنجارهای صادره از انسان ‎باشد؛ اما باید ملکات و حالات نفسانی، را منشاء و مبداء بروز رفتارها و هنجارها برشمرد. همانند آموزه‌های دینی که در آن‎ها مراد از خُلق و اخلاق جنبه رفتاری و هنجاری است، نه جنبه باطنی و نفسانی آن.

اما در این‏جا قصد داریم تا اخلاق را با مفهوم خانواده ترکیب کنیم. خانواده در علوم اجتماعی دارای تعریف واحدی نیست و هر یک از اندیشمندان حوزه مطالعات خانواده بسته به فعالیت خود تعریف متفاوتی را ارائه می‏دهند. این تنوع در تعاریف ناشی از تکثر ابعادی است که در مفهوم خانواده وجود دارد. در نتیجه هر کدام از اندیشمندان متناسب با دیدگاه خود، بخش یا بخش‏های خاصی از ابعاد و مؤلفه‏های خانواده را برجسته می‏سازند. برخی کارکرد خانواده را مهم و برخی دیگر ساختار خانواده را با اهمیت‎تر از سایر جنبه‏های دیگر می‏دانند. برای مثال، بوردیو خانواده را مجموعه‏ای از افراد خویشاوند که از طریق ازدواج، نسب یا فرزندخواندگی به یک‏دیگر متصل شده و زیر یک سقف زندگی ‎کنند تعریف می‎کند. در این تعریف ما با ساختار خانواده سروکار داریم نه با کارکرد آن؛ زیرا بوردیو خانواده را بر دو اصل خویشاوندی و هم‏زیستی متکی می‏داند. در تعریف کارکردگرایی (ساختاری-کارکردی) خانواده را گروهی اجتماعی می‏دانند که اعضای آن به‎وسیله دودمان و یا از طریق ازدواج و فرزندخواندگی با یک‏دیگر پیوند داشته و در تامین درآمد، اقتصاد زندگی و نگه‏داری از فرزندان با هم تشریک مساعی داشته باشند.  

در تعاریف مختلف ما با سه دیدگاه در خصوص ارتباط جامعه با خانواده مواجهیم. یک دیدگاه بر آن است که خانواده، نهادی است که تحت تأثیر جامعه و نهادهای مختلف اجتماعی مانند رسانه‏ها قرار دارد. گروهی دیگر جامعه را متأثر از خانواده می‏دانند. گروه سوم نیز به رابطه دیالکتیکی و تعاملی میان جامعه- فرد- خانواده معتقدند. خانواده در فرهنگ‏های مختلف و بسته به مؤلفه‏های فرهنگی و تاریخی دارای تعاریف مختلف و با درجه اهمیت بسیار متفاوتی می‏باشد. در جامعه ما خانواده در ارتباط با ساختار اجتماعی در نظر گرفته می‏شود. یا به قول تقی آزاد «نهاد خانواده در کنار دین و دولت، از گذشته تا کنون سازنده جامعه ایرانی بوده است». از منظر این رویکرد انسجام اجتماعی، اخلاق اجتماعی و فرهنگ؛ امنیت و توسعه سه نیاز اصلی است که هر جامعه برای ادامه بقاء و استمرار به آن‌ها نیازمند است.

در جامعه ما همانند بسیاری از جوامع؛ نهاد خانواده یک نهاد مبتنی بر روابط انسانی است که ارزش‏های اخلاقی در آن پررنگ‏تر از سایر مشخصات آن است. از این‎رو، ارزش‏های اخلاقی مبنای روابط خانواده به‌شمار می‏روند. بنابراین و از آن‏جا که خانواده به عنوان نخستین عامل جامعه‏پذیری شناخته می‏شود، انتظار می‏رود که هر یک از انواع خانواده، قادر باشند تا شخصیت‏ها و نگرش‏های سیاسی و اجتماعی متفاوتی را به نظام اجتماعی عرضه داشته و قدرت پرورش شخصیت‏های مشارکت‏جو را ممکن سازند. مشارکت برای جامعه از این جهت مهم است که منجر به تولید گفتمان‏ها در زمینه‏های مختلف سیاسی، اجتماعی و فرهنگی می‏شود.  

از سوی دیگر خانواده موجب گسترش مشارکت اجتماعی می‎گردد. مشارکت مردمی را می‏توان به عنوان بخشی از حیات و استراتژی‎های توسعه سیاسی- اجتماعی به‌شمار ‎آورد و برای آن سه عملکرد عمده بر می‏شمرد. مشارکت اجتماعی، اولاً نحوه برخورد غیرابزاری دولت با مردم و احساس ارزش‎مندی را تضمین می‏کند. ثانیاً؛ مشارکت به عنوان حلال اصلی مشکلات در شرایط اجتماعی حاد به‎شمار می‏رود. علاوه بر آن، مشارکت به منزله کانالی عمل می‏کند که گروه‏ها و جوامع محلی می‏توانند از طریق آن به عرصه‎های کلان و بزرگ‎تر تصمیم‏گیری دسترسی پیدا کنند. بنابراین بدون مشارکت، تدبیرهای توسعه هم غیرمردمی و هم بی‏نتیجه خواهد بود.

خانواده به عنوان کوچک‎ترین عنصر و واحد اجتماعی همیشه از سوی گفتمان‏های مذهبی- سنتی محل توجه بوده است. در این گفتمان نیز خانواده جایگاه کانونی خود را هم‎چنان حفظ می‏کند؛ با این تفاوت که در این گفتمان، بدون ارزش‏گذاری فرهنگی، پدر به سراغ اعضای خانواده می‎رود تا شکاف به‎وجود آمده در خانواده‌ را مجدداً ترمیم نماید. در نتیجه، خانواده در این گفتمان نیز دارای همان مرکزیت و ارزش در گفتمان سنتی است، با این تفاوت که خانواده بازنمایی شده؛ نیازها و مطالبات تغییر‌یافته‏ای دارد. در شرایط فعلی جامعه ما، خانواده در کانون توجه قرار دارد که برای اصلاح جامعه می‎توان به آن بازگشت.

الاهیات اجتماعی یک معرفت ترکیبی متشکل از حدیث اجتماعی، تفسیر اجتماعی، کلام اجتماعی، فقه اجتماعی و اخلاق اجتماعی به‎شمار می‏رود. موضوع این رشته هم به متون دینی مرتبط با زندگی اجتماعی و هم لوازم و عوارض و تبعات و آثار ناشی از آن مانند خانواده و همسرگزینی، کار و تجارت، دولت و حکومت، تعلیم و تربیت، تبعیض و عدالت می‎پردازد. از این‎رو حیات جمعی انسان و مسائل مربوط به آن موضوع این رشته را شکل می‎دهد. این موضوع دارای وحدت اعتباری و انتزاعی است و نه ذاتی و حقیقی بنابراین در جامعه باید بر موضوعاتی تاکید کرد که جامعه را به بالندگی و رشد و توسعه برساند.   اخلاق و احکام مربوط به آن، در بعد فردی و در بعد اجتماعی باعث استواری نظم، برقراری عدالت و تأمین‎کننده سعادت در دنیا و آخرت به‎شمار می‎رود. باور به دو اصل اعتقاد به مبداء خلقت و باور به معاد انسان‎ها را دل‎بسته و پایبند به ارزش‌های اخلاقی می‎سازد. اگر اخلاق را مجموعه‏ای از اصول و قواعد رفتاری که هر فردی از اجتماع به‎طور داوطلبانه آن ‎را پذیرفته و درونی کرده است، بدانیم، آنگاه اخلاق نوع نگرش‏های فرد نسبت به جامعه و نسبت به سایر افراد را سامان خواهد داد. در نتیجه هم می‎توان از بعد نظری، که به عقاید و نگرش‎های درون جامعه و فرهنگ توجه دارد، به اخلاق نظر کرد و هم از بعد عملی که ناظر به عمل‎کردن و رفتارکردن به شیوه‎های اخلاقی است. اما به‏نظر می‏رسد که ما باید بر بعد دوم یعنی اخلاق عملی یا اخلاق اجتماعی یا دگردوستی بیش از اخلاق نظری تأکید می‎ورزیم. دورکیم اخلاق را اساس همبستگی اجتماعی می‏داند. «اخلاق دینی و سنتی مبنای همبستگی مکانیکی و اخلاق اجتماعی و مدنی اساس هم‎بستگی ارگانیکی است.

در نتیجه اخلاق در جامعه معاصر از نظر دورکیم با اخلاق دوران باستان در تضاد کامل قرار می‎گیرد. زیرا در گذشته امور اخلاقی ریشه جمعی داشت و هر آن‏چه که روح جمعی را خدشه‎دار می‎کرد، جرم به‎حساب می‎آمد و خصلت غیراخلاقی داشت. اما در دوران مدرن معنای جرم تغییر کرده و هر آن‏چه وجدان فردی را خدشه‎دار کند و به حقوق فردی لطمه بزند غیراخلاقی خوانده می‎شود. وی نتیجه‎گیری می‎کند که مشکل جوامع مدرن اصل مسئله اخلاقی است. از سوی دیگر برخی از صاحب‎نظران در مورد این بحث که آیا اخلاق مربوط به دین‎داری است یا خیر؟ پاسخ می‎دهند که دینداری عامل مؤثر بر اعمال اخلاقی دگردوستانه است ولی باید منابع دیگری نیز برای آن متصور شد. در نتیجه‎گیری از این دو رویکرد می‎توان مدعی شد که در مرحله اول اخلاق، پذیرش قوانین اجتماعی (یعنی فرد خود را در کلیت دیگران تعریف کند) است. هرچه فرد به یکی بودن و یکپارچگی اجتماعی نزدیک‎تر ‎شود، لاجرم به یک سری قوانین ماوراءالطبیعه برای توجیه آن‌ها نیاز پیدا می‎کند؛ لذا قوانین اخلاقی را منطبق بر وحی و دین و شریعت می‎سازد. در گفتمان دینی و اخلاق اجتماعی ما باید به سوی دیدن چیزهای کوچک، انجام دادن کارهای کوچک، آموختن کارهای کوچک از اطرافیان روی آوریم. دعا همان‎قدر مهم است که رسیدگی به امور زندگی روزمره، شاد کردن همسر و اطرافیان، انجام امور منزل، هدیه دادن، بچه‎داری، پرکردن اوقات فراغت فرزندان، دست‎گیری از دیگران، خود اتکایی و کسب روزی حلال، شناخت نیازهای خانواده و تأمین این نیازها، صبر و حوصله و استقامت و پایداری در سختی‏های زندگی مثل پخت و پز، استحمام فرزندان، لباس شستن، بازی کردن با فرزندان، قالی ‎بافتن برای کسب رزق حلال، تنظیم روابط زناشویی، و اظهار دوست داشتن. اعمالی از این دست از منظر این گفتمان اخلاق اجتماعی یا اخلاق عملی تلقی می‏شود.    

 

منبع:عباس عموری – قائم مقام انتشارات علمی و فرهنگی